TV BOX


بسم الله الرحمن الرحیم 

سـورۀ قــدر  

قسمـت اول 

دکـتـر حمیــد میــرزا آغاسـی 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

با سلام به روان پاک حضرت محمد مصطفی (ص) و تابعیین و ناصرین ایشان و با سلام و درود حق به همه شما بینندگان پایدار و استوار و باورمندان و خادمین توحید و عدالت. 

در چندین برنامه گذشته انبوهی از مطالب ناتمام به جا مانده است که از این برنامه سعی می کنیم نخست به نحوی به آنها سامان بدهیم و به سرانجامی برسانیم قبل از اینکه به موضوعات جدیدی بپردازیم. 

از موضوعات به جا مانده ، موضوع ازدواج است و هم اینطورموضوعات دیگری که به تدریج به آن می پردازیم. ولی مقدار این مطالب در طول این چند جلسه گذشته انبوه شده که کار نسبتا مشکلی است. 

در جلسات قبل در مورد سوره آل عمران (سوره سوم قرآن)توضیحاتی دادیم وچگونگی تصدیق تورات و انجیل را از دیدگاه قرآن از شما سئوال کردیم. و در مورد آن صحبتهایی شد. 

سوالی که مطرح شده این است که قرآن می گوید : 

ما تصدیق کننده کتابی هستیم که در دست شماست. یا در دسترس شماست. بین اینکه در دست شماست ویا در دسترس شماست رابطه وجود دارد ولی اینها به صورت مساوی یکی نیستند. در بیان قرآن می گوید چیزی که بین دست یا دستهای شماست. 

ما اگر دست را دست عضوی (گوشتی ) تلقی کنیم، می بینیم که کتاب که همیشه در دستها نیست اگر دست گوشتی منظور باشد و اساسا" « یَد » کمتر در قرآن معنی دست متصل به بدن را می دهد و معنی امکان و توان می دهد.(در دستهای شماست یعنی اینکه امکان دسترسی شما به آن مهیا است یا به بیان دیگر در دسترس شماست.”که ما تصدیق کننده آنچه که در دسترس شماست  هستیم “. و چون کتابی را که در دسترس شماست تصدیق می کند پس بر این اساس یعنی بر اساس این منطق تصدیق، باید شما به قرآن ایمان بیاورید. 

قرآن می فرماید : 

“ نزل الیک الکتاب باالحق مصدق لمابین یدی”… 

نخست باید بگوئیم که فرضا" اگر تورات و انجیل هم صحیح باشند و هم مستقل از قرآن ، تصدیق یک امر مستقل نمی تواند توجیهی برای اهل تورات و اهل انجیل باشد که قرآن را تصدیق کنند چون قرآن آنها را تصدیق می کند.  

یعنی رابطه متقابل را که قرآن متوقع است، توجیه نمی شود. تنها راهی که باقی می ماند این است که در کتاب تورات و انجیل اشاره به حدوث و وقوع قرآن شده باشد وپیشبینی این کار در آن کتب شده باشد. 

 در این حالت قرآن می تواند که اشاره به آن موضوع بکند و اگر آن هم صحیح باشد باز هم باید بگوئیم که تورات و انجیل مصدق قرآن هستند در حالیکه اینجا قرآن می گوید که قرآن مصدق آنهاست. چهارما" باید بگوئیم که با توجه به موارد و مکاتب موجود در تورات و انجیل یعنی تورات و انجیلی که در دست ماست و امروز در بازار وجود دارد و در زمان نزول قرآن هم در بـازار وجود داشت، قرآن نمی تواند مصدق چنین تورات و انجیلی باشد ! مطالبی در این دو کتاب رفته است که شکـل حاضر این کتب، ما اشاره می کنیم که با مفاهیم کلی قرآن و اصولی که قرآن مطرح می کند تطبیق نمی کند. 

 چطور قرآن می تواند که مصدق کتبی باشد که مطالب آن با کتاب قرآن در حالت تباین و تناقض است.  

بنابراین تصدیق قرآن نمی تواند اشاره به کتب موجود باشد.  

پنجمین وجهی که باقی می ماند این است که قرآن به حقیقت و اصالت این کتب اشاره کند. که مصداق اصالت آن در قرآن دیده بشود. و تنها از این طریق است که اصالت کتب گذشته در مصداق قرآنی متجلی میشود و قران می تواند  که مصدق آن تجلی و ظهور باشد . 

سئوال این است که این چه کتابی است که هم تورات است و هم انجیل است و هم قابل دسترسی است و هم مصداق واقعی اصالت توحیدی است و هم قرآن مصدق آن است و هم این تصدیق ایجاب می کند که صاحبان آن کتاب بر اساس آن تصدیق به قرآن ایمان بیاورند. 

 پاسخ به این سئوال شاید بتواند این باشد که عبارت " لما بین یدی" اشاره به قرآن است که قابل دسترسی برای ایشان بوده است. می توانستند به او دسترسی پیدا کنند و حقایـق باقـی مانده در کتب قبلی می توانسته است که کتاب قرآن در نسخه حاضر آن اشاره بکند.  

چون همه مطالب کتب گذشته  خارج از اعتبار نیست اما کتب گذشته نمی تواند در کلیت دارای اصالت باشد. به مناسبت تحریفات و تغییراتی که در این کتب شده بعضی از قسمتهای کتاب سالم است وبعضی از قسمتهای کتاب مخدوش و به هم خورده به نظـر می رسـد. که با بقیه کتاب در توافق نیست. هم از نظر تئوری وهم از نظر شرعی و عملی. قرآن  چگونه می تواند کتاب توراتی را تائید بکند که در آن به تاریخ پیامبران نوعی اشاره کرده که با قرآن در تباین و تناقض کامل است. 

 به عنوان مثال همانطورکه درجلسات گذشته عرض کردم در قرآن، ابراهیم شخصیتی است در واقع دین توحیدی در تحول اسلامی خودش در تاریخ او و در ظهـور و تجلـی او و در بعثت او به جائی می رسد که دین فقط در یک لغت معنی و خلاصه می شود. دین توحیدی یعنی تسلیم بی قید و شرط ! و داوطلبانه به رضای خدا. 

همین مقام را که قرآن برای ابراهیم قائل است، در کتب تورات و انجیل وقتی مشاهده می کنیم که به نوع دیگری درباره ابراهیم قضاوت می شود. ابراهیم شخصیتی معرفی می شود که زن خود را به فروش می رساند . 

ابراهیم مردی معرفی می شود که هم دروغگوست و هم فساد اخلاق دارد و هم ناموس خود را به فروش می گذارد و هم معرف شخصیتی است که از فروش زن و ناموس خود امرار معاش و اکتساب قدرت می کند. زن خود را به عنوان خواهر خود معرفی می کنـد و فـرعون و پادشـاه وقت را فـرصت مـی دهد که از زن او کام گیرد. یا داستان دیگر کتب توراتی و انجیلی که روایت به حوادثی شوم می کند و عناوینی بسیار مستحجن دارد نسبت به پیامبران که چگونه با فرزندان خود همخوابگی می کردند و چگونه از دختران خویش دارای فرزنـد مـی شـدند و چیزهای دیگری که کم و بیش در مورد آنها صحبت شده. 

قصدم این است که چگونه قرآن می تواند مصدق چنین تورات و انجیلی باشد ؟ 

و چگونه قرآن می تواند اتکا داشته باشد به این که ما مصدق کتابی هستیم که تصدیق بر آن کتاب باعث می شود که شما هم ما را تصدیق کنید و قرآن را تصدیق کنید. 

همه آیات الهی و کتب الهی از آغاز تاریخ ارسال آیات و آغاز رسالت و نبوت تا پایان خاتمیت رسول اکرم (ص) یک جا و کلا" در قرآن یکجا نازل و منعکس شده است.  

و کتاب قرآن کتاب کمال و اکمل است. کتابی است که همه آیات الهی در آن مجتمع و این کتاب شریف جامع جمیع آیات الهی و نسخه اکمل آیات الهی است. و این امر در قران صریحا" تصریح شده و حکم ابلاغ آن بر پیامبر امر شده : 

"الیوم اکملت لکم دینکم "  

و بعد در قسمتی دیگر می فرماید : 

" بلغ بما انزل الیک " 

امروز دین تو را، دین اسلام تو را  

توجه داشته باشید که دین نزد خدا دین اسلام است و منظور از اسلام همین دین اسلام محمدی نیست. منظور دین اسلام ابراهیمی است. اسلامی است که در زمان ابراهیـم به اوج می رسـد وبه کمـال می رسد و در زمان رسول اکرم، اکمل می شود. آن چیزی که در زمان ابراهیم کامل بود در زمان رسول اکرم اکمل می شود. و در واقع اشاره به دین تسلیمی است یعنی دین اسلام، دینی که شرط آن تسلیم به خداست.  

امروز دین تو را یعنی دین اسلام تو را کامل ترین کردم و این موضوع کامل ترین را بر تو نازل کردم تا به دیگران وبر همگان ابلاغ کنی. 

 موضوع تکامل واکمل بودن قرآن پلی است و دری است برای تمکین نسبت به ورود همۀ آیات گذشته و نسبت به اعطای اعتبار همۀ پیامبران گذشته (توحیدی ) و در مقابل اکمل بودن قرآن علاوه بر اینکه پنجره ودر و امکانی است برای تمکین و تقبل آیات گذشته و پیامبران گذشته همینطور دیوار وسدی است در مقابل جعلیاتی که بعد از قرآن آمده و ادعاهائی که بعد از قرآن شده.  

یعنی نقش اکمل بودن قرآن نقش جامع جمیع آیات الهی بودن قرآن به عنوان یک عاملی است که در دو سو دو حرکت کاملا" حفاظی دارد. یک حرکتی دارد که اعتبار آیات گذشته را تضمین می کند، حقیقت آیات گذشته را حفظ می کند و بر این حفاظت تضمین الهی وجود دارد در متن قرآن و همینطور اکمل بودن قرآن نسبت به زمان آینده یک دیوار و انسداد است در مقابل جعلیات و ادعاهائی که نسبت به اضافه و یا تداوم و استمرار آیات الهی ادامه دارد. 

 این کار بارها بعد از اسلام انجام شده و آنچه که در تاریخ به یاد و به جا مانده یکی دو حرکتی مهدوی گری است که قبل از ظهور موسس آئین باب بوجود آمده که دوامی نداشته و بعد در 165 سال گذشته شخص دیگری به نام سید محمد علی شیرازی از شیعیان شیخیه مدعی مهدویت و بعد مدعی رسالت و بعد الوهیت می شود و به طور کلی وحی را که در قرآن به رسول اکرم (وحی مکتوب ) را پایان یافته تلقی می کند، بار دیگر در زمان او ادعا می شود که وحی هنوز ادامه دارد و او یکی از وصول کنندگان و دریافت کننده گان وحی الهی است.  

بعدها وحی الهی از دیدگاه او ادامه پیدا می کند به شخص دیگری به نام میرزا حسین علی نوری معروف به بهاالله که او هم بعد از سید محمد شیرازی معروف به باب یا حضرت اعلا دریافت کننده وحی می شود. البته اینکار در مورد میرزا یحیی (صبح عزل)برادر حضرت بهاالله هم ذکر شده و به این ترتیب سه وحی و سه کتاب وسه برداشت وحیانی وادعای وحیانی موجود بعد از قرآن به عمل آمده.  

این است که اکمل بودن قرآن بسیار خطیر است که توجه بشود و اهمیت آن که هم در مورد رسولان گذشته و آراء و وحی های رسیده به گذشتگان و هم در مورد دیواری در مقابل ادعای مدعیان بعد از قرآن بنا کرده. 

بنابر این آنچه دین از آدم تا خاتم نازل شده و آنچه پیام از طرف خداوند نازل شده و آنچه پیامبران از طرف خدا و یابه قول صالح بیان کرده اند، مجموع همه آنها که برای یاد گرفتن انسان تا روز قیامت در مقام اکمل موجود است، در قرآن منعکس است واینکه قرآن می گوید کتابی که در دسترس شماست و قدرت دسترسی به آن را دارید ، تصدیق کننده ادعای پیامبری من است. 

پیامبر می گوید کتابی که در دسترس شماست کتاب تورات و انجیلی که در دست یا قابل دسترسی آنها بوده کتابی نبوده که با مراجعه به آن بشود قرآن را تصدیق کرد. ممکن است که در کتب آنها اشاره به ظهور بعثت رسول اکرم شده باشد، اما متون دیگر کتاب موجود است که با قـرآن مغایرت دارد و قرآن نمی تواند منطقا" تصدیق کننده کتب قبلی به شکل ناقصی که هستند باشد. مگر آنکه بگوئیم کتب قبلی در قرآن تجدید ومنعکس شده باشد و آنها به این کتاب دسترسی داشته باشند.  

قصدم از همۀ این مباحث این است که کتاب اکمل فقط کتاب مسلمانان محمدی نیست. کتابی که کاملترین کتابهاست، کتاب نوع بشر است و در جاهای دیگر قرآن چون به اهل کتاب ( یعنی کسانی که به اصالت تورات و انجیل معتقدند از دیدگاه قرآن دارای دین بر حق هستند ). 

با ادلۀ بسیاری که فرصت طرح همۀ آنها در این برنامه نیست اهل یهود و نصارا یعنی یهودیان و مسیحیان، کتب واقعی خود را در قرآن باید جستجو کنند. و همۀ مفاهیم و قوانین اساسی دین خود را در کتابی باید جستجو کنند که کتاب توحید، کتاب جامع، جامع جمیع آیات الهی برای همۀ ابناء بشر و هر انسانی است که توحیدی می اندیشد وتوحیدی رفتار می کند و توحیدی دارای اعتقاد است.  

در سورۀ البقره در آیه دو می فرماید : 

"ذلک کتاب لاریب فیه" ...( این کتابی است که در مفهوم آن هیچ تردیدی نیست )فیه یعنی داخل، در میان. 

در میان کاغذهای کتاب؟ در میان مرکب این کتاب ؟ 

در کجای میان کتاب ؟ در مفهوم کتاب !!!  

میان کتاب، مفهوم کتاب است!. کاربرد آن است!.  

یعنی این کتابی که در مفاهیم آن هیچ تردیدی نیست، قابل تفسیر و بازگوئی و تعویل به سلیقۀ افراد نیست. 

کتابی است قاطع که همۀ مفاهیم آن به  عین گفته شده و هر کلامی که جدید است واحتیاج به تعبیر و تفسیر وتشریح دارد در متن قرآن بیان شده است و بلافاصله بعد از کار بردن این آیه و این قانون به ذکر مفاهیم درآیه بعدی اشاره می کند. 

"...هدی للمتقین ...." هدایتـگری است بـرای اهـل تقـوی. برای کسانیکه متـقی هستنـد و بلافاصله اشاره می کند که متقـی کسی است که دارای شـش خاصیـت می باشد و هرکه این شش خاصیت را داشته باشد پائین ترین و اولین و لازم ترین و ابتدائی ترین سطح تقوی را داراست که کفایت می کند برای شروع به هدایت و دریافت ارشاد. 

جزء یکی از شروط شش گانۀ تقوی میفرماید : 

"والذین یؤمنون بما انزل الیک وما انزل من قبلک" ... 

یعنی کسانی که ایمان دارند به آنچه که ازقبل نازل شده و به پیامبرانی که برگزیده شده اند از قبل و آنچه که به آنها نازل شده است ..... 

یعنی اصل اکملیت قرآن در این است که همۀ حقایق واصالتهای کتب قبلی را می پذیرد. 

در مقابل مطالبی که به عنوان وحی مکتوب بعد از قرآن نازل شده است(به قول مدعیان آنها البته). این نزولات از دیدگاه قرآن به نظر می رسد که کاملا" باطل و غیر معتبر تلقی می شود. 

و اما موضوع دیگری که به جا مانده است از جلسات گذشته موضوع ازدواج و طلاق وبرده داری و همینطورموضوع قدر بود که فکر می کنم که با توجه به زمان امروز ممکن است که بتوانیم یکی دو مورد جا مانده از دفعات پیش را در این برنامه به  پایان برسانیم. 

به علت اهمیت موضوع سوره قدردرارتباط با ماه مبارک رمضان و همینطور شبهای قدر و بالاتر ازهمه با عید فطر که متاسفانه در عید فطر اینجا نبودیم که به شما تبریک بگوئیم، صمیمانه ترین تبریکات مرابه مناسبت عید فطر بپذیرید و نمی خواهم موضوع فطررا باز کرده و معنی کنم آن وقت یک مطلب ناتمام دیگری هم به برنامه های ناتمام اضافه می شود. 

اهمیـت فطـر و فـاطـرو فطـرت در ارتبـاط بـا برنامه های گذشته که در مورد روح، قدر و انزال داشتیم ادامه خواهد داشت انشاءالله ...ولی نه در این برنامه. 

اما به هر حال فطرو فطرت مربوط می شود به روح وانزال و به قدر و امروز که تا حدودی در مورد شب قدر صحبت می کنیم به طبع از برداشتهای این برنامه می شود که درجهت بارور کردن موضوع روح و انزال که در چند هفتۀ آینده باز عنوان خواهیم کرد استفاده کنیم . 

در مورد سورۀ قدر باید دانست که درقرآن صریحا" ذکر شده البته نه در سورۀ قدر بلکه در آیۀ دیگر و سورۀ دیگر که قرآن در ماه رمضان نازل شده و در این مورد تردیدی نیست. و بحثی نیست اما وقتی درچارچوب قرآن به مفاهیم سوره قدر دقت و تعمق می کنیم نشانی وارتباطی از ترجمه های تفسیری این سوره با متن اصلی سوره با کمال تأسف مشاهده نمی کنیم . 

درسورۀ قدر نگاه می کنیم که نوشته است در آغاز: 

بسم الله الرحمن الرحیم  

"انا انزلنا فی لیله القدر" : ما این قرآن عظیم الشأن را (قرآن عظیم الشأن در متن آیه وجود ندارد ودر ترجمه هم مترجم  در پرانتز داخل نکرده است) 

..."و ما ادراک ما لیله القدر" .... و چه تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند کرد ( لغت عظمت در متن آیه دیده نمی شود) . 

..."لیله القدر خیر من الف شهر" : 

 شب قدر از هزار ماه  بهتر و بالاتر است ...(بالاتر در متن عربی قرآن دیده نمی شود) 

" تنزل والملائکته و الروح فیها بأذن ربهم من کل امر"... دراین شب فرشتگان و روح یعنی جبرئیل... (جبرئیل در متن آیه دیده نمی شود) به اذن خدا برمقام ولایت نبی و امام عصر "ع"(در متن عربی نه مقام نبی نه ولایت نه امام و نه عصر دیده نمی شود نه "ع" ) 

123456789 نه مطلب و نه لغت وواژه اضافه شده به متن قرآن توسط مترجمین محترم!. 

..".بأذن ربهم " :  

از هـر فرمان ودستـور الهـی نازل می شود. در متن عربی نمی دانم که هم فرمان و هم دستور را می شود نسبت به امر معنی کرد و اساسا" امر در اینجا معنی دستورمی دهد در جائی که می بینیم این فرشتگان و روح یا به قول مترجم جبرئیل! به اذن خدا در این شب فرود آمدند به لحاظ کل امر؟ به لحاظ دستور خدا ؟ یک بار خدا اجازه داده ویک بار دستور داده یا با اجازۀ خدا آمدند دستور خدا را اجرا کنند؟ نمی فهمم !؟ 

.".سلام حی حتی مطلع الفجر..." 

... این شب ( این شب در متن قرآنی دیده نمی شود) رحمت و تهنیت وسلامت است تا صبحگاه .(رحمت در متن آیه دیده نمی شود) 

..."سلام حی ...": سلام است ، تهنیت بر تو سلامی با تهنیت و این سلام با تهنیت مدام است تا مطلع فجر. 

 

یک آیه یک سوره کوتاه از قرآن این قدر تداخل دارد تقریبا" پنجاه درصد مطالبی که در تـرجمه دیـده مـی شود و هر ترجمه ائی هم به نوعی مترجم در متن قرآن دخالت کرده است که یک جلسۀ دیگری بایستی در مورد فسادی که از این کارحاصل می شود گذاشته شود و عللی که اسلام و قرآن قابل تحریف شده است وبه راههائی غیر از راه اصلی کشانده شده شاید یکی ازدلایل آن و یکی از دلایل دوری از قرآن علتش آغازیدن و شروع کردن به این نوع تجاوزات و تشبیهات و تألیفات و ملزمات غیر مجاز به مفاهیم اصلی قرآن است که در این مورد به عوارض آن بحثی طولانی باید داشته باشیم . 

اما یک سئوال را من از وجدان و ناموس و از فطرت بیدار و آگاه فرد فرد شما می کنم : 

"الیوم اکملت لکم دینکم "... امروز دین شما را( دین خلق، بشریت را می گوید نه دین مسلمانان محمدی دین موحدین!). امروز دین تو را کاملترین اکمل ادیان یا کاملترین دین کردم. آیا دین کاملترین همین دین است که مانند ساختمان پوسیده و منحرف و منحطی باید از چهار سو با تیرکها وشمعکهای روائی و تاریخی وشأن نزولی و تأویلی و تشریحی و تفسیری واجتهادی و فتوائی از هر سوئی ساختمان را حفظ کنند  که این ساختمان فرو نریزد و مطالب کتاب به قدری نامفهوم باشد که انسانهای ناقص العقلی مثل من بیایند واین کتاب اکمل را معنی کنند و من باید اکملتر از کتاب باشم ؟! که به ترجمه کتاب اضافه کنم ودر ترجمه کتاب در جائی که می گوید : 

"تنزل الکتاب والملائکته و الروح فیها ".... فرو فرستاده می شوند در آن شب فرشته ها و روح ..... معنی کنند که در این شب فرشتگان و روح یعنی جبرئیل به اذن خدا بر مقام ولایت نبی و امام عصر (ع) از هر فرمان و دستور الهی نازل می شوند و سرنوشت و مقدرات خلق را می گردانند ؟! 

در متن سوره آمده است: 

"انا" ... یعنی بدرستی و قاطعا" و حتما" ما انزلناه ... نازل کردیم (فعل ماضی ساده است)یعنی فرو فرستادیم. 

" فعل ماضی ساده عبارت از فعلی است که آغاز و پایان فعل در گذشته شروع و در گذشته هم تمام میشود". 

در یک زمانی شروع کردیم فرستادن را و در یک زمانی فرستادن راپایان دادیم در گذشته شروع وتمام شد. 

"انا انزلناه "... ما قطعنا" فرو فرستادیم آن را( هر چه می گردیم درمتن این سوره مستقل لغتی از قرآن نمی بینیم که گفته باشد. ما قرآن را نازل کردیم !) 

همانطور که ملاحظه خواهید فرمود اتفاقا" در این سوره می گوید چه چیز را نازل کردیم ! 

بسیار شگفت است و بسیار تر شگفت آور تر !!!!که در مقابل خورشید، انسان چشمـان خـود را می بندد و وجود خورشید را انکار می کند ؟!.... و در مقابل خورشید  یک شمع لرزان و یک چراغ پر دود و خفه کنند ه گرفته و مدعی است که شب تار است و بدون این که این چراغ را او روشن کند و بدون این شمعـک بی خاصیت لـرزان، جهـان در تـاریکی فـرو مـی رود . وای بر ما !!!!! 

که خورشید را می بینیـم و در مقابل عظمت خورشید برای مـردم سـوغات روشنـایی شمـع را  مـی بریم؟!!!!!!! 

و به مردم می گوئیم بیائید و از روشنائی و گرمای این شمعی که من در مقابل خورشید روشن کرده ام بهره مند شوید چون خورشیدی وجود ندارد. اگر هم وجود دارد شما نمی بینید، من می بینم و من سوغاتی از آن خورشیـد می آورم که آن شمـعی است که هـر لحظـه مـی رود که به خاموشی بگراید و کسانی که متکی به نور این شمع هستند، در تاریکی و انحطاط و انحراف غوطه ور شوند.  

..." اناانزلناه" ......ما آن را نازل کردیم  

.... "فی لیلۀ القدر" ....( فی به معنی در و درمیان و دربین و نه خارج از آن پایگاه بلکه واقع در محاط مقید و معلوم و مشروح یک موضوع است). 

ما نازل کردیم درزمان گذشته و نزول به پایان رسیده است. و او را ما نازل کردیم در شب قدر یعنی یک پایگاهی و یک موقع و یک موضعی را مشخص می کند قرآن برای آن چیزی که هنوز نمی دانیم تا این لحظه آن چیست و خدا می گوید آن را نازل کرده است.  

خدا می گوید آن چیزی است که در شب قدر نازل می شود. و خارج از شب قدر نازل نمی شود. در شب قدر و داخل و میان شب قدر نازل می شود......فیه لیله القدر ... هنوز نمی دانیم لیله القدر چیست.  

لیل یعنی شب (از نظر لغوی ) قدر یعنی اندازه و امکان وتوان وقدرت. هم ریشه مقداری دارد هم ریشه قدرت و توان دارد. هم کمی است هم کیفی. 

(توضیح خواهیم داد، توضیح لغوی )نه توضیح قرآنی، قرآن احتیاج به توضیح ندارد. لغات احتیاج به توضیح دارد. و هر کسی هر علمی را که بخواهد یاد بگیرد لغاتش را یاد می گیرد. یاد گرفتن لغات دلیل نیازمندی قرآن نیست که مثلا" بنده اینجا بنشینم و قرآن راتشریح کنم. ما با هم یاری می کنیم که لغات قرآنی را یاد بگیریم. و وقتی لغات را یاد گرفتیم، هر کسی مفهوم لغات قرآن را درک می کند.  

قرآن وقتی می گوید ما قرآن رامیسرآفریدیم، معنی کردند در متن سورۀ قمر آیۀ هفده: 

..".و لقد یسرنا للقرآن" ... که ما قرآن را، به ذکر آمده یعنی ما قرآن را برای تذکر و تزکار،آسان بر فهم نازل کردیم(باز من لغت فهم را ندیدم. هرچه نگاه کردم در متن آیه) ولابد این هم کمکهائی است که باید به خداوند بشود حتما؟! 

و آن وقت این خدائی که ما می پرستیم! که اینقدر باید زیر بغلش راگرفت در هر قـدمی کـه راه مـی رود و هر حرفی که می زند آنوقت نتیجه اش همین دینی می شود که داریـم. و همـین شخصیتـی را در دنیا پیـدا مـی کنیم که داریم. و همین بزرگانی راپیدا می کنیم که داریم!. 

..".ولقد یسرنا القرآن" ... ما قرآن را در مسیر میسر قرار دادیم. قرآن دارای مسیر است و راهدار است. رسیدن به قرآن میسر است. 

 میسر یعنی چیزی که برای رسیدن به او مسیر و راه ساخته شده. خارج از دسترس نیست. به قولی دیگر همانطور که گفت " بین یدی " در کتب قبلی که قابل دسترسی است برای شما، میسـرهـم همـان معنـی را می دهد. 

 میسر معنی آسان نمی دهد آسان به عربی سهل می شود و سهل در این آیه نیامده. و بین یسر و سهل تفاوت بسیار است. 

 سهل یک امری است که به سهولت وآسانی و تاحدودی پیش خود و از خود بوقوع می پیوندد. اکتساب و اهتمام نقش کمتری در او دارد.تلاش و استقامت وجهاد خیلی لازم نیست، سهل است. یک موضوع پیش پا افتاده و آسان است . 

قرآن پیش پا افتاده نیست؛ آسان هم نیست ! قرآن میسر است. ممکن است وقتی شرایط امکان فراهم بشود قرآن در واقع میسر می شود مسیر دار می شود. راه او پیدا می شود و می شود به او دسترسی پیدا کرده به او یعنی به مفاهیم او. و راه به قرآن راهی است که هرکسی خودش برای رسیدن به او با تلاش و جهاد پیدا می کند. با پشتوانه و دلگرمی مقاومت و استقامت و اقامت درکوی دوست و یقیم الصلواه که مقیم ارتباط و اتصال با دوست شود !...  

آن شخص آن وقت می تواند که راه به قرآن پیدا کند، مسیر پیدا کند و قرآن میسر بشود یعنی راه دار و قابل دسترسی بشود. 

به هیچ وجه نگفته است که قـرآن یک امـری است که شمـا با تسامح وبـی توجهـی و بی دقتی و بـی همتی و بیکاری و بی مسئولیتی می توانید آن را یاد بگیرید. آن سهل است البته ولی قرآن سهل نیست . قرآن میسر است!!!!! 

... ما او را نازل کردیم در موقعی و موردی به نام شب قدر یعنی در پایگاهی به نام شب قدر اونازل می شود وامر نزول در همان شب به پایان می رسد. اما به طوری که ملاحظه خواهید کرد شب قدر در آغاز و در پایان به نهوی بسیار دلکش ودلربا معین و تشریح شده است در قرآن.  

در آیه بعدی اشاره می کندد : 

...."و ما ادراک ما لیله القدر"... جمله سئوالی است. می پرسد چه امری سبب درک تو می شود بر چگونگی شب قدر؟ یعنی چه ابزار و اسباب و چه دلیل و منطق ومعرفت و چه علم و چه عامل و چه سبب و چه وسیله ایی لازم داری که موجب ادراک و شناخت تواز شب قدر بشود ؟...... 

( ادراک به معنی فهم مستند و مدلل نسبت به یک موضوع است). درک فهمی نسبت به یک موضوع بیشتر متکی به استناد و استدلال نسبت به آن موضوع است در حالیکه وقتی از لغت معرفت استفاده می کنیم، معرفت شناختی است که انسان بر علم و دانش خود دارای باور و اعتقاد می شود بعد این را توجه کنید که معرفت با ادراک یک تفاوتهایی با هم دارند. و هر چیزی را در جای خودش به مفهومش برسیم . 

 معرفت بیشتر متکی به عرف و شعور اجتماعی است، در حالیکه ادراک بیشتر متوجه سند و دلیل و رابطه منطقی بین دلیل ومدلول است. 

 به بیان دیگر، ادراک بیشتر دنبال مدرک و وسیله می گردد که متکی به سند و دلیل باشد. در حالی که معرفت بیشتر متوجه دیدارو اثرات شهودی می شود تا اتکاء به استناد مدرک و دید عقل ظاهر. 

در آیه شریفه اشاره به معرفت نشده است. بلکه اشاره به فهم ادراکی شده است. یعنی چه سند و دلیلی به کار می آید و باعث ارضاء استدلالی و استنباطی فهم تو می شود؟ که به درک شب قدرنائل آیی؟ و با این توجه و هشدار اسباب و اسناد ادراک بیان می شود: 

..".لیله القدر خیر من الف شهر" ....  

یعنی شب قدر خیر تر و بهترین است از هزار ماه!...خیر عبارت است از خوبی ، احسان، نعمت، صداق، انفاق، بخشش، رحمت، غفران، رضایت و کمال و به طورخلاصه اشاره دارد به همه محاسن و نعمت ها و خوبیهای قابل تصور وتفکر انسان.  

اَلف : به معنی هزار و شَهر به معنی مشاهده به تولد ماه از طریق شیوع آرإ و بشارت به شهود آن موضوع است. یعنی وقتی تولد ماه روئیت می شود واین واقعه شهره ومشهور می شود یعنی شهود و روئیت نسبت به تولد ماه شایـع می شود همه گیر می شود. چند نفر می گویند ما ماه را دیدیم. 

شهود ماه را به یکدیگر متذکر می شوند و جمع شهود شیوع ایجاد می کند !!!... و شیوع در شهود را شهر می گویند ! یعنی یک امری شهره و آوازه و گفته شده و قبول شده یک جمعی می گردد.  

در اصطلاح و بطور خلاصه به چنین شرایطی در زبان عربی شهر می گویند. و یـا ماه تقـویمی می گویند. تقویمی که بر اثر شهود و ادراک و اثبات یک موضوع ثابت می شود.  

اینکه تا حدودی ریشه بعضی از لغات را توضیح می دهم این که در خاطر شریف همه شما باقی بماند که وقتی شهر می گوئیم، شهر اشاره به ماهی است که در واقع واقعیت تشکیل آن لغت که معنی ماه می دهد ما را به جاهای دیگر و تفکرات دیگری هم همراهی می کند. 

عدد هزار بالاترین مضرب پایه محاسبات در زمانهای گذشته بودها است. وهزارمضرب متشابهات قرانی نیز هست .... (از روزهایی که به حساب شما معادل پنجاه هزار سال است ...) 

اگر عمری بود رابطه نسبیت منسوب به انیشتین راکه اکثرا" در موردش صحبت می شود که در واقع اندازه گیری انرژی در زمان ویا قانون نسبیت زمان که زمان یک امر مطلقی نیست و ارتباط مستقیم با ماده و حرکت ماده دارد. 

 یعنی وقتی ماده حرکت می کند و انرژی متغیر می شود، در تغییرات تبدیل ماده به انرژی درصد تبدیل ماده به انرژی درواقع یک بازتاب و انعکاسی در گذشت زمان از دیدگاه ما دارد و در چند جای قرآن به صورت واقعا" شگفت آوری انسان برخورد می کند به این تفاوت دو پِلیت مختلف از زمان که در مقابل هم قرار می گیرند. دو بعد مختلفی که زمان و مکان در مقابل هم قرار می گیرند. 

در مقابل اصحاب کهف را که نگاه می کنید در چند جا در سوره حدید و بطور کلی اشاره خواهم کرد و باز نمی خواهم که موضوع جدیدی باز کنم و در مورد آن بحث کنم ولی در مورد نسبیت زمان ومکان در قرآن بطور وضوح به آن اشاره شده است. 

عدد هزار، منظور این که آخرین مضرب محاسباتی بوده. در آن زمان عدد میلیون و تریلیون اینها نبوده که و از مضرب هزاراستفاده می کردند و در واقع در بعد متشابهات قرآن مضرب هزاریعنـی عدد بی انتها... یعنی خیلی عدد بزرگ، هر چقدر که بتوانید تصور کنید بزرگتر! منظور اینکه هزار به آن معنی نیست که  ده ضربدر صد = هزار باشد و ازتعدد و وسعت معنی حکایت می کند.  

در خیرات شب قدر، قرآن خیرات و خوبیهای این شب را معادل همه خیرات و خوبیهایی اعلام می کند که معادل هزار تولد و رؤیت ماه و در هزار آغاز ماه تقویمی قابلیت وجود ایفادی دارد. 

فایده ایی که می تواند برساند فایده ائی است که در اوج مفید بودن یک شب با همه خواصش بتواند که در هزار ماه انجام بدهد. 

 به بیان دیگر شب قدر و طول خیرات در آن معادل ایامی است که طول هزار ماه را در  بر داشته باشد. یعنی حتی اگر جنبه تشبیهی و تمثیلی بی انتها بودن خیرات و خوبیها و نعمتهای شب قدر را که بزرگترین نعمتهای خداست رها کنیم و او را باهمان ضرائب ریاضی به کار بگیریم و مفهوم بکنیم، باز هم می بینیم که خیرات این شب، امکان خیراتی است که میتواند در سی هزار شب واقع بشود.  

یعنی از نوع نقطه نظر ریاضی هم اگر بخواهیم این شب قدر را از نظر طول با شبهای مفید (همه شبهای عمر که مفید نیست ). اصلا" من نمی دانم شب مفید هم داشته ایم یا نه ؟ ولی اگر می داشتیم شبی که اوج خیرات همه نعمات خدا در آن است، شب قدر از آن شبهاست که در واقع سـی هـزار بـرابر طولانی تر است !!!! اگر بتوانیم بگوئیم که این سی هزار رقم محدود ریاضی است که مورد نظر خداوند در قرآن بوده است . اما با توجه به همه مفهایم قرانی مشاهده می شود که بیشتر به تعدد و عدم وجود انتهای حسی اشاره می کند. 

یعنی خیرات بی انتهای این شب را رها بکنیم، باز هم خیرات این شب در وسعتی عجیب و شگفت انگیز متجلی می شود.  

فراموش نکنیم که در یکی دو آیه قبل قرآن از ما سئوال کرد که : 

.... "ما ادراک" .... چه چیز می تواند موجب ادراک تو بشود؟  

(و در تعریف و در واقع میسر کردن این شناخت ، وقتی که قرآن می گوید که : ... یسرنا ... میسر می کند اینطور میسر می کند) 

که آنجا سئوال می کند که : چه چیز برای ادراک و یا وسیله ایی لازم دارید؟ باید توجه کنیم که وسیله مهمی لازم است برای فهمیدن این  شب. 

اگر این شب مثل شبهای دگر بود چرا برای درک آن ، قرآن این همه مقدمه ومؤخره برای شناخت این شب قائل بشود ؟ و چه تفاوتی داشت این شب با شبهای دیگر که سی هزار برابر شبهای دیگر خیرات در آن است. اگر در شبی خیری باشد اساسا". 

سپس می فرماید : 

..." تنزل" ... یعنی نازل می شوند. فـرو فـرستـاده می شوند! 

توجه شود که فعلی که در این راستا به کار رفته است، اشاره به مضارع مشروط است ! یعنی هر زمان که شرایط مقتضی شد فاعل موجود می شود و فعل واقع شده و مفعول حادث می گردد.  

یعنی هر زمان که شب قدر واقـع بشود، فعـل نـزول دارای نزولیت می شود و فاعـل و مفعـول مـوجـود مـی شوند. 

به بیـان دیگـر شب قدـر در رابطـه علّـی، علتـی مـی شود که معلول آن، نزول فرشتگان و روح است و هر باری که شب قدر واقع می شود، نزول فرشتگان و روح مجبور به وقوع در آن هستند. 

بطوری که ملاحظه می شود در آغاز سوره اشاره به ماضی ساده شده است! 

" انا انزلناه فی لیله القدر".... در شب قدر نازل کردیم و در این آیه می گوید آنچه را که در شب قدر نازل می کنیم!... فرشتگان و روح هستند !.... 

می دانم که برنامه های تلویزیونی با وقت محدودی که دارند و با هزینه سنگین جای بحث وگفتگوهای جدلی به آن نحوی که در حوزه ها داشتند یا دانشجویان در دانشگاه ها دارند یا کسـانی کـه دوره های بالا و دوره های دکتری را می گذرانند با استاد جر وبحث می کنند یا بحث های جدلی دارند یا وارد بحث های دیالکتیکی می شوند. 

 می دانم که این فرصت را ما در اینجا نداریـم. بیشتر کار مـا اینجـا حالت روضـه خـوانی پیـدا مـی کند، بعلـت تنگی وقـت و زیـاد بـودن مـوضـوعات و بعلـت بـی مسئولیت بودن من؟! 

 به این دلایل امکان آن نیست که مطالب را تجزیه و تحلیل بکنیم، این است که باید یک نگاه سطحی بکنیم و از آن بگذریم و بقیۀ آنها را به خود شما واگذار کنیم. 

ولی جای بحث وگفتگودر مورد تک تک حروف آنچه که گفتیم هست و ما بدهکار به قرآن هستیم که این کار را انجام بدهیم . 

قرآن وقتی می گوید به همۀ اقوال گوش بدهید، همه اقوال یعنی چه ؟ چطور گوش بدهید. قول من وتو و قول میلیونها نفر انسان چگونه می تواند این اقوال رد وبدل بشود؟ و همگان همه قولها را بشنوند وبهترین آنها را برگزینند ؟ 

 وقتی که ما همت اداره و تأسیس یک برنامه هفتگی دو ساعته را نداریم ؟! چطور می خواهیم همه اقوال را بشنویم ؟ وقتی که یک تلفنی که در حضور شماست نقش یک تلویزیون جهانی و یونیورسال را بازی می کند تلویزیونی که در منزل شماست و جلوی چشم شماست الان ، این تلفن ، تلفن نیست. این وسیله ای است که شما را به دنیا وصل می کند و دنیا رابه شما وصل می کند.  

یعنی شما با یک تلویزیون و تلفن با دنیا و عقاید دنیا در ارتباط قرار می گیرید و این همه امکان وامتیاز را در راه فراگیری فرامین خدا و حکمت الهی به سهل انگاری رها کردیم همـۀ ما !  

جامعه ایی که می تواند با پول یک قهوه در روز این قرآن را در سطح جهان منتشر کند و عقاید مختلف نسبت به این قرآن را در سطح جهان منتشر کند و همه بتوانند در مورد این قرآن اظهار نظر کنند. با پول یک چای ! یا قهوه ! از یک در صدهزار جمعیت مسلمان دنیا! 

اگر از هر صد هزار نفر یک نفر پول چای یک روز را برای امر به معروف اختصاص بدهد آن وقت از قرآن خشونت و خرافه برنمی خیزد! 

 آن وقت اینهمه دین و فرقه در مخالفت با قرآن و به نام قرآن مستقرنمی شود.همۀ این انحرافات و همۀ انحطاطات که در جهان انجام می شود ، در روز قیامت در پیشگاه خدا مسئول آن تو ومن هستیم. خواهیم دید!!!..... 

گفت پندار ند که دارند باش تا پرده بردارند ! 

اینک چگونه است که تعبیر کرده اند که اشاره انا انزلناه اشاره به نزول قرآن است.؟ 

هر قرآنی را که باز کنید  می بینید که در آن نوشته: انا انزلناه یا داخل پرانتز یا بدون پرانتز، بعضی ها مثل این مترجم عزیز ما شهامت دارند پرانتز هم نمی گذارند که یک خواننده نیمه سوادی مثل من پرانتز هم نمی بیند، عربی هم که نمی دانم، نگاه می کنم می بینم متن این آیه نوشته که بدون پرانتز به اذن خدا بر مقام ولایت نبی و امام عصر (ع) اگر جا داشت می نوشتند عج الله تعالی فرجه شریف!!!! چون جا نداشته در متن قرآن فعلا" ننوشتند. 

انشأالله در قرآنهای جدید که یک کمی قطورتر وقطع آن بـزرگتـر است در آن جـا می گیـرد و در آنجـا مـی نـویسند!؟ و من که عربـی نمی دانـم و فـارسی را تکیـه می کنم به ایمان و سلامت فکرمترجم، باید این را بخوانم وقبول کنم که این متن عربی است. و بعد در رادیوها وتلویزیونها بگویم که در قرآن نسبت به مهدویت آیه در سورۀ قدر آمده است! 

 گفته اند در هفته پیش که موضوع مهدویت بر خلاف آنچه که فلان کس می گوید در قرآن نیست بروید و ترجمه قرآن را ببینید در سورۀ قدر، اشاره مستقیم شده است به حضرت قائم آل محمد و اشاره مستقیم شده است که امام عصر (ع) در آن آیه اشاره به ایشان است.  

و وقتی هم که کتاب را باز می کنید می بینید که صحیح است اینطور نوشته است در متن فارسی. اما برای من بی سوادی که نسبت به زبان عربی بی سواد و نسبت به زبان فارسی نیمه سواد هستم، من تکلیفم با این قرآن و با شما مترجمین چیست؟ و بالاتر از قرآن و مترجم، تکلیفم با شما مردم چیست؟ با خودم تکلیفم چیست؟ با کسانی که نه می دانیم و نه می خواهیم که بدانیم و نوعی زندگی پارازیت انتخاب کرده ایم، زندگی پارازیت نوعـی زندگـی است که حشـرات کوچکـتر و میکـروبی کـه به آنهـا پارازیت مـی گویند روی حشرات دیگر تغذیه می کنند، ما به آن مقام رسیده ایم ! 

ما فقط به هم تکیه می کنیم : آقا نظر شما راجع به قرآن چیست ؟ آن وقت منهم چند حدیث و روایت برای شما تعریف می کنم و باعث آرامش شما می شوم و آن چیزی را که به شما می گویم که دوست دارید بشنوید! و شما هم خوشتان می آید، برنامه من را تقویـت می کنید، پـول می دهید، ایـن تلـویزیون پـولـدار مـی شود، من پـول دارمـی شوم، شما پولدار می شوید و بعد همـه راضی می شویم یک نفر در اینجا ناراضی باقی می ماند که آنهم خداست! 

یک چیزی پامال می شود که آن دین است ! بهمین لحاظ است که خداوند به پیامبر امر می کند:  

ای پیامبر برای رضایت مردم چیزی از قرآن را کتمان و پنهان مکن که جلب رضایت دگراندیشان یا کافران را بکنی. آنچه را که به تو نازل شده  ابلاغ کن و هیچ چیز را پیش خود پنهان مکن. 

اینک چگونه است که ما تعبیر می کنیم که اشاره "انزلناه " ... ما آن را نازل کردیم، اشاره به قرآن است؟  

مگر نه این است که قرآن یک بار در قلب رسول اکرم نازل شده است و مگر نه این است که قرآن در شهر رمضان نازل شده است و کارنزول به پایان رسیده. پس این چگونه است که معنی می شود:  

ما در شب قـدر قـرآن را نـازل کردیـم ؟! ... حال آنکـه ملاحظـه می شـود در همین سوره قـدر مـی گوید: ما در شب قدر فرشتگان و روح را می فرستیم . هم اشاره به فعل مضارع مشـروط مـی کنـد و هـم به واقعیـت محمـولـه ایی اشاره می کند که در شب قدر فرستاده است. 

 شگفت است که در آیه اول وقتی می گوید: "انا انزلنا فی لیله القدر" .... ما او را نازل کردیم در شب قدر ودر آیۀ دوم یعنی آیۀ بلافصل او که هیچ فاصله ندارد، می گوید : "تنزل الملائکه و الروح فیها.".. نازل کردیم « فیـها » در آن شب فرشتگان و روح را و آن وقت مـا در کمــال شجاعت اعلام مـی کنیم که معنی آن یعنی آن محموله ائی که در شب قدر نازل می شود قرآن است ؟!....  

درست آنچه را که معنی می کنیم ، 180 درجه مخالف و مغایر و متضاد با آیۀ بعـدی است که تعریف می کنـد قـرآن که مـن چه چیـز را در شب قـدر نـازل مـی کنم.....  

آنگاه می فرماید که : 

 ما در این شب "تنزل " نازل می شوند ، فرو فرستاده می شوند ( در مورد انزال هم بارها صحبت کردیم که نزول عبارت است از تغییر حالات و چگونگی و در واقع طبیعت یک موضوع ). 

 فراموش نکنیم که نزول در واقع صدور یک امری است که این امر از عالم مجرد به عالـم مقیـد سفـر مـی کند. ودر عالم مجرد دارای قید و محدوده ایی نبوده است واز جنس ماده وزمان نبوده. و محدودیت زمانی و مکانی نداشته و حالا به نیروی وحی، این قدر و این پیام نازل شده یعنی تغییر طبیعت داده از یک محیط مجرد به محیط مقید سفر کرده ودر واقع لباس هستی پوشیده وشرایط و محدودیتهای مکانی و زمانی پیدا کرده. در اینجا می گوید که نازل کرده می شوند، فرو فرستاده می شوند ملائکه و روح در آن شب. 

باز هم این سئوال مطرح می شود که وقتی قرآن با این صراحت اشاره می کند که چه چیزی نازل شده ، چرا ما به جای قرآن لغات و تفاسیر اضافی ملزم می کنیم ؟! 

فرشتگان و روح در آن شب فرو فرستاده می شوند و آنگاه ادامه می دهد که مقصد و هدف و دستور و اجازه مـأموریت این فرشتگان و روح در چیست؟ 

نازل می شوند فرشتگان وروح به اذن ربهم .. . آنگاه اشاره به یک امر مهم می کند و تاکید برایـن امر دارد که آنچه واقع می شود نه به اجازۀ رسول است نه به فرمان رسول و نه به اجازه فرشته و روح است و نه در اختیار اوست .بلکه آنچه که نازل می شود و آنچه که اجازه به نزول داده می شود و آنچه مورد اجازه نزول و تعامل و کاربرد و عملکرد و فعلیت فرشته و روح قرار می گیرد به اجازۀ خداست!...  

به بیان دیگر فرشتگان و روح تنها یک مأموریت را انجام می دهند. تنها یک قدری رااز جائـی بـه جـائی مـی برند و تنها یک فعلی را که مأمور انجام آن هستند به انجام می رسانند. فرشته و روح به اتکاء به لغت اذن که در قرآن آمده است، هیچگونه اختیار و مدیریت و تسلطی از جانب خویش ندارند. 

 یعنی در مقابل انسان که دارای اختیار است و نسبت به اختیار خود دارای مسئولیت است و بعلت اختیار و مسئولیتی که انسان دارد می تواند راست یا کج برود و بر این اساس پاداش یا مکافات دریافت کند و برای تعیین دریافت مجازات ویا مکافات، محکمه ائی لازم است که قضاوت بشود، قضاوت الهی! که مورد فهم و حس او قرار بگیرد وبداند که چه کرده و چه گفته است و چه گرفته و داده است و بر اختیار اومسئولیت و بر مسئولیت او امکان دریافت ارشاد و هدایت و برای دریافت ارشاد و هدایت احتیاج به عقل است و عقل می تواند در اختیار در بیاید و ارشاد فراهم شود و انسان مسئولیت خود را به انجام برساند و به خیرات برسد و از شر به خیر پناه ببرد به نیروی عقل و به نیروی اختیار و به نیروی ارشاد! 

 آن وقت همین انسان با همۀ این امکانات در روز رستاخیز در مرحلـۀ قضـاوت در مقابـل خـدا مـی ایستد و درآنجا مورد قضاوت و محاکمه قرار می گیرد. 

لغت «اذن » که در اینجا می بینیم به معنای اختیار است یعنی گوش زدی است به نوع بشر که فقط ما انسانها دارای اختیار هستیم و فرشته و روح دارای اختیار نیست! 

 وقتی یک عاملی فعلیت دارد، توان انجام عمل دارد، ایجاد وقوع و حدوث می کند مسمر به ثمر می شود، اعمال و رفتار او منجر به حدوث یک شرط و یک واقعه می شود اما اختیاری از خود ندارد. 

نیروئی است مقید و منظم ومحتسب و درعین حال نیروئی است که فاقد اراده و اختیار شخصی است وبه اذن و نیروی دیگری حرکت می کند و به نیروی دیگری فعال می شود. و فعلیت و عاملیت او موکول و مربوط و مخصوص نیروی دیگری است که تجویز نیروی او را می کند. 

به بیان دیگر نیرو و امکان فرشته وفعل فرشته فعل خداست !...  

در ایـن آیـه بخصوص که به اذن رب آنهـا اشـاره مـی کند ودر اینجا همانطور که می بینید کلمۀ الله به کار نرفته کلمه رب به کار رفته .  

رب یکی از صفات الهی است. رب الله نیست «الله رب هست ولی رب لزوما" الله نیست» رب صفت فاعلی خداست. مجموعۀ صفت مالکیت، صفت تسلط، و تربیت و تعلیم و صفت آفرینش، صفت تغذیه، صفت حمایت، صفت هدایت وارشاد وقتی در یکـدگـر داخـل می شود، مرکب می شود و ازاین صفات ذکر شدۀ مرکب، صفتی به نام صفت ربانی ایجاد می شود که ربوبیت و ربانیت حق را جلوه گر ومتجلی می کند ولی رب به عنوان ارباب و مالک و مربی و مسئول و نگهدارنده وحمایت کننده، بخشی از صفات رحمت و رحمانیت خداست و خدا نیست! الله منزه ازرب است!و الله واقعیتی است که در ذهن انسان نمی گنجد و وجود اوبه تصرف علم بشر در نمی آید الا به اینکه او را به عنوان یک مؤثر از آثارش شناسائی کنیم و قائل به وجود اوبشویم بدون اینکه قادر به شناخت ذات وموجودیت اوباشیم.که اگر چنین بشود که مورد علم ماقرار بگیرد، معلوم ما مخلوق ماست و خدا برای اینکه معلوم ما بشود مخلوق ما می شود و ما به دنبال خدای خالق می گردیم خدائی که به لحاظ خالق بودن نمی تواند مخلوق ومعلوم ما باشد. 

این اشاره ایی که در این آیه می کند، اشاره به امر مهمی است که تأکید براین امر می کند که هر آنچه که واقع می شود به اذن خداست. و هیچ کس جز خدا در امر نزول قدر در شب قدر دارای اختیار نیست و همه چیز به اذن واجازه و فرمان اوست و همۀ فرشتگان و روح در این شب سهمی ندارند! آنها فقط مأمور هستند! 

 این تکرار یعنی وقوع خیرات در شب قدر شبی که خیرات در آن معادل با سی هزار شب است صرفا" و انحصارا" به اذن و اجازه حضرت حق است که همانطور که چند بار تکرار کردم، فاعل و عاملی در اینجا با خدا شریک نیست.  

آنچه دراین امر مهم است ادراک به این موضوع است که شب قدر شبی است که فرشتگان و روح ساختار و قدر رادر کل به اذن خدا معین می کنند و برای ساختار وبرای تعیین قدر کائنات در آن شب نازل می شوند ونسبـت به کـل وبـرای کـل دارای فاعـلیـت وتکلیــف مــی شود. تکلیف و قانون و وظیفه وقدرو مقدور کائنات را تقدیر می کنند ومعین می کنند و این تقدیر به هیچ وجه در اختیار ایشان نیست و آن چه توسط این نیروها اتفاق می افتد، به اذن خداست. 

در واقع همۀ صفات فاعلی حق در چنین شبی که خیرات وآفرینش ونعمتهای متعدد آن که پهناور و گسترده است در این شب مکررا" تکـرار مـی شـود و متجـلی مـی گردد. 

مفاهیم و معانی شب قدر و به طور کلی لغت قدر با اتکاء به آیات دیگر قرآن باید بیان شود ولی لغت قدر به طور خلاصه برای اینکه تطبیق بکنیم با محدودیتهای زمانی این برنامه، اشاره به قانون خاص  ذرات کائنات در استمرار و تکرار و تواتر است.  

قدر شناسنامه و هویت جزء جزء ذرات کائنات است.  

قدر عبارت است از نیروئی که هر جزئی از هستی را به لحاظ خاصیت از جـزء دیگـر ممـیـز و شاخـص مـی کند. 

 قدر قانون و نظام خلقت است و نظام حلقت امری است استوار و پایدار که هر لحظه به قول عبدلرحمان جامی : خلع و لبس جدید می پذیرد. 

 یعنی هـر لحظه از عـدم هستـی نـاشـی و صادر مـی شود، خلقت می شود و هر لحظه لباس هستی فرو می افتد و هستی به عدم باز میگردد و عدم لباس هستی می پوشد و به جهان هستی پای می گزارد. 

یعنی هستی نوعی خلع ولبس در بی پیراهن شدن و پیراهن دار شدن است. می دانیم که عدم برای ظهور در عالم هستی باید لباس هستی بپوشد .عدم ، هستی عریان است هستی عریان عدم نام دارد. و عدم برای ورود به جهان احتیاج به پوشش هستی دارد و این پوشش مرتب از دست می رود و به دست می آید. یعنی هستی مرتب به عدم می رود وبه عدم باز می گردد.  

این تباتر و تکرار در ناموس و قاموس خلقت، اساس و پایۀ قدر را بنا می گذارد و این تقدیر در محیط و مقام و درموقعی انجام می شود که این محیط و موقع پذیرای چنین تکرار و تمرین و چنین تواتری است.   

وقتی که به بعد عرفانی نگاه می کنیم چون مسائل بسیار پیچیـده و حتما" بـاید بطـور تمثیلی بیان بشـود، مـی بینیـم که عرفای ما وقتی که به این مرحله می رسند اشاره به تعاریف تشبیهی می کنند.  

مثلا" از شب قدر به نام میکده و میخانه نام می برند و از قدر به نام می نام می برند. مثلا"در غزل معروف حافظ که می گوید که : 

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند  

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند....  

و بقیۀ غزل. یا در غزل دیگری که حافظ می گوید: 

آن شب قدر که این تازه براتم دادند .... 

در واقع اشاره می کند به اینکه:  

نیروی آفرینش که با قدر توأم است، هرجزئی دارای قدر خویش است و هر جزئی محدود به امکانی است که به این جزء تقدیر شده و تفویض شده و هر بار که جهان موجود، جهـان کائنـات غـایب مـی شود به عدم باز می گردد وازعـدم به هستـی پـای می گـزارد و تولـد مجـدد پیـدا مـی کند، در تولـد مجـدد این قدر است و این فرشتگان و روح و یا نیروهای ربانی است که مجددا" این خلع ولبس را در توازن و انتظام، محفوظ نگه می دارند.  

در باب ایجاد کائنات در ارتباط با قدر و نزول و در ارتباط با وحی و در ارتباط با روح و در ارتباط با پیام الهی و یا نشانه های الهی آیات خدا، نشانه های خدا هستند. فرشتگان نشانه های خدا هستند و آیه های مکتوب در کتاب خدا نشانه های خدا هستد. شب قدر نشانۀ خداست. عـدم، نشانۀ خداسـت. کـل، نشانـۀ خـداست و مـی بینیـم در متـن سـوره در آیـۀ مربـوطـه که: "نـازل مـی شوند فرشتگان و روح" در این شب به اذن ربشان ..."من کل امر"...به کل امر.  

امر را در بعضی از ترجمـه هـا دستـور مـعنـی کـرده اند. همانطور که مقدمتا" ارض شد، اگر فرشته وروح به اذن خدا فرو فرستاده شده است، دیگر قسمت دوم که به دستور( دستور با تجویز، باهم نمی آید که ) اجازه دارد که یک امری را که قبلا"به او دستور داده شده، این نیرو موظف است که آن فعل را انجام بدهد. این فعلیت حادث بشود. در متن تجویز دستور هم هست. 

 امر اینجا اگر بخواهیم به انگلیسی ترجمـه کنیـم معنـای Affair  می دهـد اینجـا معنـی order نمـی دهد . 

 در واقع برای انجام همۀ امور، ولی چون یک امر بیشتر وجود ندارد. یک خلقت بیشتر وجود ندارد. امرخلقت به این ترتیب نیست که خدا در خلقت خودش فاصله داشته باشد. چون فاصله احتیاج به زمان دارد. خلقت قبل از زمان انجام می شود و بحثهای طولانی اینجا هست که آیا خدا اول مکان راآفرید یا زمان را؟ اول انسان را آفرید یا حیات را آفرید؟ و بعد در بررسی عمیق تری در سورۀ الرحمن (سورۀ 55 ) قرآن که آفرینش بیان و آفرینش انسان و تعلیم انسان به نـیروی بیـان مطـرح می شود ، تقدم و تأخر هر کدام نسبت به دیگری چگونه است؟  

همۀ قرآن مثل حلقه های زنجیری است که به هم وابسته است. اگر می شد که یکی از این حلقه ها را از آن خارج کرد وهنوز زنجیره با هویت زنجیر باقی بماند، آن یک حلقه، حلقۀ اضافی می شد. 

اگر یک جزء یک (واو) از قرآن کم بشود و قرآن بتواند به اعتبار خود باقی بماند، آن (واو) زیادی است و قرآن کتابی می شود که حاوی مطالب زیادی و اضافی است و همین کسر (واو) و تداوم کمال قرآن دلیل بر باطل بودن قرآن می شود. و اگر یک (واو) از قرآن کم بشود وقرآن هنوزهویت قرآنی خود را داشته باشد این(واو) اضافی درقرآن وجود داشته است. 

قرآن حلقه های زنجیره ای است که یک حلقه از آن نمی توانـد فـرو افتـد و یک حلقـه ازحلقـه های دیـگر نمـی تواند منفک و منفصل شود.  

قرآن اقیانوسی است که تشکیل شده از قطره هـای بـی نهایت آب. و دارای کلیت است. کل قطرات را در خود دارد. اگر یک قطره خارج از اقیانوس وجود داشته باشد کلیت اقیانوس اسقاط خواهد شد.  

مهم این نیست که در دریا یا اقیانوس چند قطره وجود دارد وچقدر پهناور است، اقیانوس مدعی وگویای کلیت وجود آب است. اگر یک قطره بتواند خارج از اقیانوس وجود داشته باشد « به ارض من دقت کنید »: 

اگر یک قطره بتواند خارج از اقیانوس وجود داشته باشد کلیت وجود اقیانوس باطل می شود. 

اقیانوس سرجایش هست ولی دیگر کل نیست. وقتی به اقیانوس کل میگوئیم که هیچ قطرۀ آبی در جهان مادی و مثالی خارج از اقیانوس وجود نداشته باشد. 

... "بإذن ربهم من کل امر" .... یعنی هیچ امری هیچ موضوعی ، هیچ مفهومی، هیچ مشهودی، هیچ نوع هستی، هیچ نوع قدری، هیچ نوع انتظامی و هیچ نوع بودی خارج از این کل وجود ندارد و فرشتگان و روح جواز الهی و دستور دارند که بدون اختیار ( اختیار ازآن خداست ) در مورد ایشان. مأمور اجرا باشند. اهرم اجرا باشند. نیروی فاعلیت باشند، نسبت به کل موضوع آفرینش وکل  هستی و کل موضوع کائنات! 

آنچه قانون در کائنات وجود دارد، آنچه قانون درهستی وجود دارد، هم قانون دوام و هم قانون خلقت و هم قانون خلع ولبس و هم قانون لباس پوشیدن عدم و لباس برکندن هستی و بازگشت به عدم و این رفت و برگشت متواتر و ابدی و دائم بین عالم عدم و عالم هستی چرا؟ 

 به لحاظ اینکه اگر عالم وجود و عالم هستی مستقل ازخداباشند و دوام وقوام عالم هستی مستقل از ذات خالق باشد، خالق از خالقیت ساقط می شود. 

گاهی اوقات دوستان به بیان شوخی اشاره به این مطلب می کنند که اگر خلقت بتواند مستقل از خدا به موجودیت خودش ادامه بدهد، در واقع خدا بازنشسته و بیکار می شود. از مقام شوخی و مزاح گذشته، به منطق وقتی نگاه می کنیم، موجودات به لحاظ اینکه اگر مستغنی بشوند، احدیت خدا مـورد خدشه قرارمی گیرد. چون تنها خداست که صمد است و احد! و درواقع صمدانیت خدا شرط وجود وحدانیت و احد بودن خداست. واگر خدا صمد نباشد یعنی مستغنی نباشد، آن وقت تغییر می کند و خدائی که تغییر می کند  دو خدا تشکیل می شود، سه تا می شود .... و احدیت  خدا مورد خدشه قرار می گیرد. 

عالم مخلوق و کائنات که لباس هستی برتن دارد، اگر بتواند مستقل ومنفصل ومستغنی از خدا و ذات حق، به دوام هستی ادامه دهد و در هستی موجود خود مدام شود، چنین هستی با خدا برابری خواهد کرد. چون مستغنی از وجود خداست، بنابر این صمد می شود و وقتی صمد بشود در واقع احدیت صمد مورد خدشه قرار می گیرد. 

چون خدا صمد است و تغییر نمی کند احد می شود و اگر ما هم صمد بشویم و خدا هم صمد باشد، دو صمد نمی تواند وجود خارجی داشته باشد. 

نمی شود هم خدا مستقل باشد هم ما مستقل باشیم. هم او مستغنی باشد هم ما مستغنی باشیم . آن وقت دو خدا بوجود می آید وشرک ایجاد می شود. آن وقت احد مورد تخطئه قرار می گیرد. این است که کائنات برای دوام و قوام و برای استمرار موجودیت محتاج به خلقت مدام و متواتر هستند.  

باز در بعد عرفانی وقتی نگاه می کنیم به این موضوع همان شاعری که :  

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند را گفته آغاز کلام خـود را بـا ایـن مشکل بـزرگ شـروع مـی کند که از اساسی ترین و پیچیده ترین موضوعاتی است که به ذهن انسان می گنجد. چرا ؟ چون انسان در عالم مقید زندگی می کند و متأثر از عالم مجرد است و انسان پیوسته تلاش می کند که عالم مجرد را شناسائی بکند. 

 نمی تواند انسان مجرد را شناسائی کند چون ابزار کافی ندارد. و نمی تواند مجرد را انکار بکند زیرا متأثر از مجرد است. 

اصل تواتر و استمراردر خلقت اساس و پایۀ مفهوم باطنی و واقعی سورۀ مبارکه و شریفۀ قدر است. 

حافظ می گوید :  

الا یا ایهاالساقی ادر کئسا" و نوالها  

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها  

الا : بر خویش باشید، به هوش باشید. آگاه باشید یا ای کسی که در مقام ساقی هستی ! ای کسی که نشان ساقی داری! ای کسی که میخانه دار میخانۀ جهان هستی هستی! ای کسی که می و قدر در کف با کفایت توست! ای کسی که از مستی مستغنی هستی!  

و ای قادری که تقدیر تومقدر توست ! و ای قدیری که قدرت بخش و تقدیر کننده و مقدور ساز عالم هستی هستی!  

ای میخانه داری که می تو دوام و تضمین هستی است! ای ساقی زیبارویی که به نگاهی دلکش به عالم عدم نگاه می کنی و فرمان کونیت می دهی! و به فرمان کون تو یکن می شود و هستی لباس هستی می پوشد!  

هستی که مستغنی از تونیست! همه را با می هستی وقدر خود سرمست می کنی!  

می خواران تو به سقائی تو محتاجند! و مستغنی از مقام تونیستند! بنوشان برما در تواتر و تکرار و استمرار که جهان هستی که بر مستی استوار است بی میخانۀ تو و بی کاسۀ وجود تو (که کاسه اشاره به زمان و مکان است) که می هستی در کاسۀ زمان ومکان مظروف میشود! 

 کاسه ظرف مکان ظرف زمان، لباسی است که بر قامت عدم دوخته می شود وجز می تو و جز قدری که تو مقدور این کاسه می کنی و مظروفی که مقدور این ظرف می کنی و جـز مظـروفی که درخـور این ظرف خلقت می کنی، دوام وقوام این ظرف پابرجا نخواهد بود! 

ای کسی که خلع ولبس دائم در دست توست ! ای کسی که چراغ هستی بی تو خاموش می شود وبا نگاه تو روشن می شود! 

ای کسی که هرگز به خواب نمی روی ! 

ای ساقی که هرگز سرمستان کوی خلقت را به خماری نمی کشی! وهر لحظه با نگاه تو به عدم، هستی جان دیگری می گیرد و قدر دیگری می گیرد. 

 وای قادر و قدیری که قدرت و قدر و مقدار و اندازه را در خور مخلوق کردی و به لحاظ قدرت تو و رحمت تو و ربانیت تو جهان هستی بر پای می ایستد!  

ما مستان موقت را به شراب دائم هستی! به لذت مستی منعم گردان! 

الی یا ایهاالساقی ادر کئسا"...( بگردان، به دَوران در بیاور. به نگاه متواتر به عدم نگاه کن که یک لحظه نگاه نکردن تو هستی را جمعا" به عدم باز می گرداند و هست، نیست می شود. 

ای پایدارهستی ای راحم رحیم ! و ای رحمان که در رحمت تو دوران می هستی و نگاه تو به عالم عدم است بگردان ! بگردان این می را وما سرمستان را همچنان درمستی ودرهستی محافظ ونگهبان  وپاسدار باش ! 

الی یا ایهاالساقی ادر کئسا" و ناولها  

بگردان! تا تناول کنیم تا مصرف کنیم تا بکار بندیم تا نوش کنیم وبه نوش آن زندگی را بازیابیم و تجدید حیاط و تجدید هستی کنیم .  

الی یا ایهاالساقی ادر کئسا" و ناولها  

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها  

در یکی دو بیت پائین تر در این غزل می گوید: 

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید  

که عارف بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها  

بسیار اشاره می کنند که با توجه به نیم بیت اول این غزل « الی یا ایهاالساقی ادر کئسا" و ناولها » "ادر کئسا و ناولها الی یا ایها الساقی "معروف است که از سروده های یزیدبن المعاویه است.  

کار برد این غزل و مطلع آثار حافظ با واژگونۀ سرودۀ یزید ابن المعاویه یکی از بزرگترین وعمیق ترین داستانهای عبرت انگیزتاریخ است که کار شعر و شاعری و عرفان و حکمت حافظ را پایه گذاری می کند.  

مشکل بتوان تصور کرد که کسی در نقش حافظ باشد از یزید شعری بخواند، با تاریخ او آشنا باشد و با تاریخ زندگی مخالف او یا مغایر او که مثل نور و تاریکی درمقابل هم هستند آشنائی نداشته باشد. 

 در این تردیدی نیست اما در این تردید است و شاید بتوان گفت و قابل بحث و گفتگو باشد که حافظ پیرو کدام بوده ؟ و کدام را بر حق و کدام را ناحق می دانسته ؟  

بر این اساس است که همانطور که در اشعار خود اشاره به یزید دارد که در آن تردیدی نیست، شنیدم که یکی از شنوندگان در جای گفته بودند که یزید شعری نگفته و این شعر هم از یزید نیست. یزید خیلی عیب ها داشته ولی او یکی از بزرگترین ادبای عرب بوده و اشعار او هم موجود است و این نیم بیت هم جزئی است ازغزل معروف یزید و با حقایق و وقایع دنیا مخالفت نکنید! 

صحبت این است که حافظ که با یزید و تاریخ یزید طبعا" با مخالف ومغایر او یعنی حسین آشنائی داشته، آغاز کار خود را با واژگون کردن نیم بیت اول یزید آغاز می کند آیا از امام حسین بی خبر بوده یا نبوده که حتما" بی خبر نبوده نظرش دربارۀ او چیست؟ 

و باز با توجه به تاریخ و روایاتی که وجود دارد و حرفهایی که گفته می شود که هیچکدام اینها از نظر من پایۀ قرآنی ندارد. فقط از نقطه نظر تعریف و تعبیری که از دیدگاه حافظ هست بیان می کنـم کـه می گوید : 

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید .... 

اشاره می کند به روایتی که در مورد ماجرای عاشوراست و در مورد این است که نماز ظهر سیدالشهدا در خون انجام می شود و سجادۀ او در پایان نماز غرقه به خون بوده (و خون از نظر شرعی خارج از بدن نجس است و باعث ابطال نماز می شود) و بقیه مسائل فقهی در مقابل مسائل عرفانی، اشاره می کند: 

 به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید...  

 اگر پیر مغان ما قرآن باشد که نشانه و آیاتی است از خدا، آنچه را که به ما می گوید مافوق آن فقه و قراردادهائی است که انسان برای زندگی اجتماعی خودش می گذارد. در مسائل عرفانی، در امور معنوی، در مسائل شناخت حق و پی بردن به صفات فاعله و رحمانیت مقام حق، مسائل فقهی و قانونی که ساخته بشر و برای انتظام امور اجتماعی است نبایستی که سد راه فهم معنویاتی بشود که چندان با قوانین اجتماعی سرو کاری ندارد. به این مناسبت می گوید :  

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید:  

که سالک بی خبر نبود زراه ورسم منزلها... 

................................................................. 

ما به پایان برنامۀ امروز می رسیم . دو لغت از سورۀ قدر احتیاج به زمان بیشتری دارد که هم امروز توانش نیست و هم فرصت نیست. 

 یکی گفتگوئی دربارۀ مفاهیم و جنبه های مختلف لغت قدراز نظر لسانی و از نظر دستور زبان و در واقع معنی کردن لغت. 

 و یکی لغت لیل به معنی شب که توضیح مختصری دربارۀ این دو لغت که انشاءالله اگر عمری بود در برنامه های دیگر خواهیم داد و بعد از آن یک نگاه مجددی به سورۀ قدر می کنیم وشاید که نقبی بزنیم واز این راه باز گردیم به موضوعی که چند جلسۀ پیش شروع کردیم وناقص باقی مانده و آن اینکه مکانیسم و نحوۀ کارکرد وحی از محل صدور و از محل نزول تا محل فرود به چه تـرتیـب هسـت و از کجا صادر می شود؟ چطور نازل می شود؟ چه سفری را طی می کند؟ چه اسامی را در ایـن راه متقبـل می شود و می پذیرد و بعد وقتی که نوک و ناوک آن وحی و آیه وانزال می خواهد مؤثر واقع شود، وقتی که آیات و یا آیت خدا می خواهد مؤثر واقع شود به انسان، به چه نحوی در انسان وارد می شود و به چه نحوی در انسان ایجاد اثرمی کند؟ 

وآن وقت یک شناسائی مختصری باید بکنیم در مورد فطرت و وجدان آدم، شعور و عقل آدم، غریزۀ آدم، خواص آدم، امکانات آدم، مسئولیت آدم و بالاتر ازهمه وجدان و اخلاق و رفتار انسان. و از مجموعه آن نفس انسان را شناسائی کنیم. 

 نفس چیزی است که پایگاه دریافت وحی و انتقال آن به روان انسان است. درهمۀ این موارد اگر عمری باشد، بازهم با شما صحبت خواهیم کرد. 

در برنامۀ امروز فکر می کردم که داوطلبی وجود داشت که برای تمدید سی دقیقـۀ این بـرنـامه اسپـانسـر مـی شد و متحمل مخارج اضافـی این بـرنامه می شـد، می توانستیم به سئوال و جواب با شما مشغول باشیم. ظاهرا" این تمایل در شما نیست وموکول می کنیم برنامه رابه جلسـۀ آینـده و فـرد فـرد شما را به خـدای بـزرگ می سپارم و از طول کلام از شما پوزش می خواهم . 

 

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی  

به صد دفتر نشاید گفت وصف الحال مشتاقی 

مشتاق دیدار فرد فرد شما در جلسۀ آینده هستم . 

خدا نگهــــدار  

والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته